دربارهٔ سیمرغنامه

تحفة‌الاحرار جامی، با جلد لاکی

گروه موزه‌های هنر هاروارد
Harvard Art Museums

مشخصات اثر

تاریخ: ۱۵۷۷ میلادی

مشخصات اثر در گروه موزه‌های هنر هاروارد

نسخه خطی با طرح جوهر محو شده ای از مردی ریشو نشسته که در منظره ای تسبیح در دست دارد، باز می شود. این نقاشی از آب آسیب دیده است و کتیبه ای که اثر را به معین مساویر نسبت می دهد، روی قسمت آسیب دیده نوشته شده است. متن اصلی، تحفة الاحرار جامی، با صفحات نورانی نسبتاً آسیب دیده آغاز می شود. متن به خط نستعلیق با مرکب سیاه بیشتر در دو ستون و 12 سطر در یک صفحه کپی شده است. صفحات متن بر روی کاغذ دیگری نصب شده است و تمام حاشیه ها با تذهیب گل تزئین شده است. کولوفون نام کاتب علیرضا الکاتب و تاریخ 985 هجری قمری (1577-1578) را آورده است. کاتب به احتمال زیاد خوشنویس نامدار صفوی، «علیرضا عباسی» است. صحافی لاکی بر روی پوشش های بیرونی قهوه ای مایل به قرمز، مدالیون مرکزی با آویزها و قطعات گوشه ای تزئین شده با پرندگان و/یا گل دارد. پوشش های داخلی که طرح رنگی یکسانی را نشان می دهند، دسته گل های کوچکی در مرکز و گوشه های کوچک دارند. لبه‌های جلد داخلی و بیرونی دارای یک سری کارتوش با ابیات فارسی به خط نستعلیق است. متن نسبتاً است شعر بلند دوبیتی قافیه (مثنوی). در بیت پایانی که در دوبل پشت جلد آمده، نام هنرمند فتح الله [شیرازی] آمده و تاریخ 1287 هجری قمری (71-1870) ذکر شده است. بر اساس محتویات شعر، نسخه خطی صفوی به دستور حمزه میرزا هشمت الدوله (متوفی 1297/1880) که عموی حاکم قاجار ناصرالدین شاه (متوفی 1848) بود، با جلدهای لاکی تزیین شد. -1896) و وزیر جنگ. از آنجایی که شعر از حشمت الدوله به عنوان حاکم طوس (شهری در نزدیکی مشهد در استان خراسان) یاد می کند، قدمت صحافی لاکی باید از زمان تصدی حامی به عنوان استاندار خراسان باشد. سطرهای دیگر شعر نشان می دهد که کدکس مرمت شده به عنوان هدیه ازدواج (مهر) برای تازه عروس حامی در نظر گرفته شده است. رونویسی و ترجمه توسط فرشید امامی، کارآموز دانشجوی کارشناسی ارشد AY2016 پوشش جلو چشمِ بد دور از این مرقعِ نغز کز سطورش بخوره به مغز رقمی دلبر و خطی زیبا عنبر و مشک سوده بر دیبا چشم بد از این آلبوم نفیس (مراقا) دور باد. از سطرهایش عطر به حواس می رسد. خطی دل نشین و خوشنویسی زیبا، [مانند] عنبر و مشک پوشیده شده بر روی براد. طُرفه چون طرفِ بوستان بربیع حرف حرفش گلِ شگرفِ بدیع جنت روح تازه لوح از او خط ریحان گرفته روح از او تازه مثل باغ در بهار، هر حرف، [مثل] یک گل جدید کمیاب. باغ روح از آن هوای تازه گرفته است، خط ریحان/ریحان از آن روح گرفته است. با سمن ضمیر آن شکفته قرین یا بنفشه است خفته بر نسرین جرم تیر است بر ثریا حل یا شب قدر را بدر محل شامِ وصلِ نگارِ صبح لقا است ظلماتی محیطِ آبِ بقا است سلکِ دُر مِلکِ طلق بلکه یمش زده کلک علیرضا رقمش عیسی نور و جامه عباسی شبهی رنگ و سنگ الماسی غم به بند و نشاط بگشاید نقد اگر خواهیش خرد شاید روحش از سه شاخه شکوفا شده است، یا مانند بنفشه است که بر گل سرخ وحشی (نسرین) می خوابد. بدن عطارد در پلیادها حل شد، یا [گویا] ماه کامل در شب قدر واقع شده است. (یعنی شب قدر، شبی که قرآن از بهشت ​​نازل شد) شب پیوند با معشوق سحرخیز است این تاریکی است که آب حیات را احاطه کرده است. نه نهر، بلکه دریای مروارید دارایی آن است، خط آن را قلم [خطاط صفوی] علیرضا [عباسی] نوشته است. نور عیسی و جامه سیاه (مانند عباسیان) رنگ سنگ سیاه و الماس. غم را از بین می برد و شادی می بخشد، اگر نقدی پرداخت کنید ارزش خرید دارد. دوتایی شدن جلد جلو هست از هر دری که بگشایی خُلد نظاره تماشایی مختلف نقش جلدی ار جویی هر الف راست چون قد طوبی از هر قسمتی که [این آلبوم] را باز می کنید، [مثل] بهشتی دیدنی است که شایسته دیدن است. اگر کاوش کنید، هر جلد نقاشی متفاوتی دارد، هر الف مانند قامت درخت بهشتی (طوبه) راست است. مَدّش از گونه‌گون صور دلخواه حدّ هر سوره دان به بسم الله خطّ غلمان بدیع دیره‌اش هر نمط خاصه نون نادره‌اش حروف دراز آن (مددز) به شکل های بسیار مطلوب است. حد هر سوره بسم الله است. هر دایره مانند صف جوانان است، هر راهبه به شیوه ای متفاوت است. کان قیریست آب برده ز لعل گوهریرا از او در آتش نعل یا که شبدیز خسرویست کزین هم ستامش گهرنشان هم زین چه رکاب و عنان ناموسش های دو چشم و یای معکوش باز هر جا که چشمه میم است بدم ذوق عین تسلیم است خلدی انهار با قصور در او خط غلمان و خال حور در او کلماتش قصور علیتین نقطه خال جمال حورالعین این معدن قیر است که ماده آن یاقوت است. جواهرساز به خاطر آن بی قرار است. یا اسب (شبدیز) پادشاه برگزیده (خسرو) است. با زین و تزئینات روکش شده. بهشتی با جویبارها و قصرهایی در آن، خطوط جوانان و خال های ساعتی در آن است. کلماتش آپارتمان های بهشت ​​است نقطه ها برای حورالعین (زن درشت چشم و پوست سفید) مانند خال زیبایی است. پشت جلد ای به خط بسته دل مرقع بین نوعروسِ گشاده برقع بین نوعروسی کرشمه قانونش او چو لیلی و عقل مجنونش ای کسانی که شیفته خوشنویسی هستید، این آلبوم را ببینید! ببین عروس بی حجاب! عروسی که رفتارش عشوه گری است، او مانند لیلا است و عقل مجنون او. حشمه الدوله میرِ جم‌ناموس عمً شه، خسرو مداین طوس با چنین نوعروس شکرخند کرد از انظار خسروی پیوند حشمت الدوله، والی (میر) که حکومتش مانند [حاکم اسطوره ای] جمشید است. عموی پادشاه، حاکم شهرهای [منطقه] طوس، با چنین عروس خندان، از دیدگاه پادشاهی به ازدواج پیوست. به نظر خسروانه بهرش داد دست پیمان فشاند و مهرش داد مهرش از نقد مهر جان پرورد دست پیمان ز کنج باد آورد حقوق او را شاهانه داد قرارداد بست و به او هدیه عروسی (مهر) داد. .... مصر شکر بشاهدیست کزو که به شیریتش خرد خسرو خواند شیرین ببر چو شکر تنگ عمً خسرو امیر عرصه جنگ خسروی شو بر عدل او به جهان به رصیت شکر باصفهان ملک خاور به کوری دشمن نوازنده چون رخ بتِ اَرمن این شنیدی که بار به در درخت نغمه ها زد بگوش خسرو سخت خسروی ره شنیده او صد ره از شباهنگ سدره طوبی له [...] عموی شاه، ژنرال قلمرو جنگ، شیرین را مثل شکر به آغوش خود احضار کرد. غمزه پر شور و لب شکرریزش اینت شیرین که حمزه پرویزش یا چو شیرین چو غمزه آغازد خسروی همچو حمزه دل بازد این شکرلب عروس شیرین را که کند تازه شور دیرین را خسرو ملک شرق شد داماد عقدِ شیرین‌لبان مبارک باد عشوه گری او غوغا می کند، لب هایش قند می پاشند، چه شیرین تحسین برانگیزی که پرویزش حمزه است (اشاره به حامی و عموی حضرت محمد) یا مثل شیرین وقتی به عشوه گری می پردازد، پادشاهی مثل حمزه عاشق می شود. این عروس شیرین دهن شکر، که میل قدیمی را از نو زنده می کند، پادشاه قلمرو شرقی داماد شد، ازدواج شیرین لب فرخنده باد! دو برابر شدن قاب پشتی دولت از حشمتش نوآیین شد ملک خسرو چو حسن شیرین شد کوس ناموس کرد بختش راست طوس چون تخت طاقدیس آراسته ثروت به دلیل شکوه و عظمت او احیا شد، قلمرو خسرو مانند جمال شیرین شد. ... طوس مانند تقدیس (تخت خسرو) آراسته است. عبد خسرو رقم نوآیین زد کلک شاپور نقش نوآیین زد باز شیرین به شانه بر پرویز تا ز گلگون فسانه شبدیز بدر خسرویش رنج روان بندگان را بدل بگنج روان روشن امروز چشم خسرو از او گلشن ملک ناصری نو از او خادم خسرو خط تازه ای کشید قلم مو شاپور تصویری جدید ترسیم کرد. بار دیگر شیرین بر دوش پرویز است اسب شیرین… امروز... بست شیرین مجلدش را رنگ تلخ شد کام مانی و ارژنگ مات این خسرو صور بهزاد چون بشیرین سنگ دل فرهاد رهبرش خسروی خرد جاوید همه خسروان ازو بزرگ امید نو ازو بزم خسرو آیین باد می تلخش به کام شیرین باد داغ فرمانش دهر بوقلمون رام شبدیز و نرم سم گلکون باد شیرین دم خدم و احباب از می خسرویش خاصه شهاب ۱۲۸۷ صحافی آن با رنگ های شیرین تمام شد، مانی و ارژنگ غمگین هستند (از حسادت). ملک الصور بهزاد از این در شگفت است همانطور که شیرین به فرهاد است. کار دنیا و کار دین هموار در کفش چون طلای دست افشار هست اگر خصم نیو چوبین تن کم ز تیغش چو دیو از آهن [...] الغرض شد چو این مرقع نو نزل شیرین مجلس خسرو نقشه پرداز خسروی درگاه فحلِ شاپورخامه فتح الله خلاصه وقتی این آلبوم دوباره ساخته شد [مثل] کرسی شیرین [و] مجلس خسرو شد. [توسط] نقاش دربار پادشاهی، فتح الله بی نظیری که برسش مثل شاپور است. (ترجمه ماشینی از فراداده‌های ناشر)